-
سخنان 5 فیلسوف بزرگ تاریخ
1396,09,21 17:55
زندگی ، بدون آزادی ، شرم آور است. حکیم ارد بزرگ آینده ها بنظر بزرگ جلوه میکنند ولی وقتیکه گذشتند می فهمیم که ناچیز بوده اند. موریس مترلینگ چقدر تیرهبخت است جامعهای که وسیلهِ دفاعی بهتر از جلاد سراغ ندارد. کارل مارکس ایده های ازلی دریافته از تامل ناب هستند و مایه اساسی و ابدی تمام پدیده های جهان را بازگو می کنند. این...
-
جملات فلاسفه و سخنان اندیشمندان
1394,09,06 23:41
ادب خویش را هیچگاه فرو مگذار ، با وجود آنکه مورد ریشخند باشی. حکیم ارد بزرگ ادب دارای ریشه است ، خانواده و فامیل ، نژاد و تبار ، سرزمین و زیستگاه ، همه و همه ، بر میزان ادب هر آدمی تاثیر گذارند. حکیم ارد بزرگ ارزش استاد را دانستن هنر نیست ، وظیفه و بایستگی است. حکیم ارد بزرگ سخن و مهر پاک، بر روان آدم پلید ، کارساز...
-
حکیم ارد بزرگ : شکست های زندگی ، درهای پیروزی را می گشایند .
1394,03,01 19:32
کودکان برای شاد بودن، بیش از هر چیزی به گفتگو با ما نیاز دارند. حکیم ارد بزرگ کودکان خویش را لوس و پررو بار نیاوریم که در بزرگسالی گستاخ و ناتوان خواهند بود . حکیم ارد بزرگ داشتن پیشینه همگون ، بهترین بهانه و نیرو برای همبستگی و مهر ، در ایران است . حکیم ارد بزرگ برای پاسداشت یکپارچگی ایران زمین ، دیوانسالاران باید...
-
سخنی از ارد بزرگ : خرد و دانش ، ابزار پیراستن ناراستی هاست
1394,02,30 23:44
خرد و دانش ، ابزار پیراستن ناراستی هاست . حکیم ارد بزرگ , Great Orod تن پوشی زیباتر از سرشت و گفتار نیکو ، سراغ ندارم . حکیم ارد بزرگ , Great Orod فریبکاران ، همه بستگان و یاران خویش را از دست می دهند . حکیم ارد بزرگ , Great Orod به پسری ، مرد زندگی گفته می شود که توانایی خواستگاری نیز داشته باشد . حکیم ارد بزرگ ,...
-
حکیم ارد بزرگ : مهربانان را باید ستایش نمود .
1394,02,30 11:15
پرستاران مهربان را ، باید ستایش نمود . حکیم ارد بزرگ آسودگی دیگران ، بخشی از آرامش و رفاه ماست . حکیم ارد بزرگ آنکه ایراد می گیرد و راه درست را نشان نمی دهد ، یاوه گویی بیش نیست . حکیم ارد بزرگ مهربانان را باید ستایش نمود . حکیم ارد بزرگ مهربانان ، دستان نوازشگر آسمانند . حکیم ارد بزرگ گیتی ناز ما را نمی کشد ، جهان با...
-
حکیم ارد بزرگ : دوستی بیش از اندازه ، همانند دشمنی ترسناک است .
1394,02,29 23:20
برآزندگان در پی دگرگونی و رستاخیزند ، بالندگی و شکوفایی ، در گذر از راه های نارفته است . حکیم ارد بزرگ از خودگذشتگی ، نخستین پایه مهرورزی است . حکیم ارد بزرگ دوستی بیش از اندازه ، همانند دشمنی ترسناک است . حکیم ارد بزرگ مهربانان به یاد ما هستند ، حتی زمانی که ما خود را فراموش ساخته ایم . حکیم ارد بزرگ برای آنکه...
-
حکیم ارد بزرگ : آدمیان تندخو و خشمگین را ، از دستگاه سیاسی دور کنیم .
1394,02,27 00:54
واژه شکارچی ، نه تنها زیبا نیست که شرم آور و بسیار زشت است . حکیم ارد بزرگ به خانه ها و فروشگاه هایی که در آنها ، لاشه خشک شده جانوران و یا پوست کنده شده آنها گذاشته شده است ، پا نگذارید . حکیم ارد بزرگ شکارچیان جانوران را ، از سرزمینمان بیرون بریزیم . حکیم ارد بزرگ پارک ها و جنگل های ما ، باید پر باشد از جانوران زیبا...
-
سخنان بزرگترین فیلسوف شرق
1393,10,30 15:26
مهر میهن ، در دل ایرانیان ، همواره موج می زند . حکیم ارد بزرگ با خوشبینی و اندرز ، تجزیه طلبان سکوت نخواهند نمود ، بهترین راه عقیم کردن آنها ، تغییر بافت بومی و کوچ های برنامه ریزی شده است . اگر اینکار سالها پیش در بحرین انجام می شد امروز شاهد جدایی این بخش از سرزمینمان نبودیم . حکیم ارد بزرگ مردمی که غرور میهنی...
-
عکس حکیم ارد بزرگ و تنها دخترش غزاله
1393,02,15 14:17
حکیم ارد بزرگ بزرگترین فیلسوف ایران همراه با تنها دخترش غزاله
-
حکیم ارد بزرگ ، واژه مهر
1393,01,19 23:16
در سخنان حکیم ارد بزرگ به یک محور اساسی برای همبستگی می رسیم . واژه و پهنه مهر همان یگانه راه همبستگی همه آدمها با هر رنگ و آیین و نژاد است مهر که باشد همه پذیرفتنی و خوشایند هستند مهر که باشد دیگر جنگ های موهم رخت بر می بندند . حکیم ارد بزرگ می فرمایند : آدمیان تنها با مهر به یکدیگر می پیوندند .
-
شعر خیلی سخته / مریم حیدرزاده
1390,08,14 03:21
خیلی سخته چیزی رو که تا دیشب بود یادگاری صبح بلند شی و ببینی که دیگه دوسش نداری خیلی سخته که نباشه هیچ جایی برای آشتی بی وفا شه اون کسی که جونتو واسش گذاشتی خیلی سخته تو زمستون غم بشینه روی برفا می سوزونه گاهی قلب و زهر تلخ بعضی حرفا خیلی سخته اون کسی که اومد و کردت دیوونه هوساش وقتی تموم شد بگه پیشت نمی مونه خیلی...
-
ای کاش شوکران شهامت من کو ؟ حمید مصدق ۶
1387,10,14 00:52
هر چند شب با تمام توش و توان و طلابتش بر سرزمین تب زده آویخت دیدم سیماب صبحگاهی از سر بلندترین کوهها فرو می ریخت گفتم امید من برخیز وخواب را برخیز و باز روشنی آفتاب را
-
ای کاش شوکران شهامت من کو ؟ حمید مصدق ۵
1387,10,14 00:52
ای کاش انفجار فرجام اگرچه تلخ ما مومنان ساحت نومیدی نومید و بی شهامت حتی شهامتی نه که نوشیم شوکران در برزخ زمین آونگ لحظه های زمانیم اینجا کهمرز مرز گزینش بود ایا کسی فرمان انهدام مرا می خواند ؟ فریاد می زنم نه صدایی بر من نه پاسخی نه پیامی تردید بود و من این تلخوش شرنگ شماتت را قطره قطره باری به جام کردم و نوشیدم...
-
ای کاش شوکران شهامت من کو ؟ حمید مصدق ۴
1387,10,14 00:51
دیدم صدای هلهله هایی که آشنا می خواندم به جاده پیکار زندگی گفتم نفیر نی لبک من آواز مردم است گفتم که واژههای تراویده از وجود دمساز مردم است اما این گوژپشت رنج کشیده یعنی من این ز خویش بریده آ?ا ز نو ترانه از یاد رفته را آغاز می کند ؟ این مرغ پر شکسته به کنج قفس اسیر ایا دوباره از قفس سرد عمر سوز پرواز می کند؟
-
ای کاش شوکران شهامت من کو ؟ حمید مصدق ۳
1387,10,14 00:50
ای تشنه کام پیوسته در تلاش چه هستی ؟ نام دیگر زمین محبت خود را از نسل ما سلاله پکان گرفته است مردی که رستگاری خود را با روزه های صمت در طول سالیان به ریاضت می ساخت با من یک پیاله می هفتاد سال طاعت خود را باخت وقتی که سخت سخره گرفتند پکبازان را من مثل برکشیده حصاری بر پای ایستادم و خواندم سادهترین ترانه پکی را امشب...
-
ای کاش شوکران شهامت من کو ؟ حمید مصدق ۲
1387,10,14 00:50
امشب خاک کدام میکده از اشک چشم من نمناک می شود ؟ و جام چندمین از دست من نثاره خاک می شود ؟ ای دوست در دشتهای باز اسب سپید خاطره ات را هی کن اینجا تا چشم کار می کند آواز بی بری ست در دشت زندگانی ما حتی حوا فریب دانه گندم نیست من با کدام امید ؟ من بر کدام دشت بتازم ؟ مرغان خسته بال خو کرده با ملال افسانه حیات نمی گویند...
-
ای کاش شوکران شهامت من کو ؟ حمید مصدق ۱
1387,10,14 00:47
با سروهای سبز جوان در شهر از روز پیش وعده دیدار داشتم دیوانگی ست نیست ؟ اینک تو نیستی که ببینی با هر جوانه خنجر فریادی ست افسوس خاموش گشته در من آن پر شکوه شعله خشم ستاره سوز ای خوبتربیا این شعله نهفته به دهلیز سینه را چون آتش مقدس زردشت برفروز ای خوبتر بیا که محنت برادر من غرق در الم کوهی ست بر دلم گفتی که آفتاب...
-
حمید مصدق
1387,10,14 00:37
حمید مصدق در سال 1318 در شهرضا از شهرهای پیرامون اصفهان به دنیا آمد آموزشهای دبستانی و دبیرستانی را در شهرضا و اصفهان به پایان برد در سال 1338 به تهران آمد و رشته بازرگانی موسسه علوم اداری و بازرگانی را پایان رسانید از دانشکده حقوق تهران لیسانس خود را گرفت تا سال 1348 در موسسه تحقیقات اقتصادی به عنوان محقق کار میکرد...
-
اشعار حمید مصدق - ۳
1385,11,03 04:57
گل خورشید وا می شد شعاع مهر از خاور نوید صبحدم میداد شب تیره سفر می کرد جهان ازخواب بر می خاست و خورشید جهان افروز شکوهش می شکست آنگه خموشی شبانگاه دژم رفتار و می آراست عروس صبح رازیبا وی می پیراست جهان را از سیاهیهای زشت اهرمن رخسار زمین را بوسه زد لبهای مهر آسمان آرا و برق شادمانیها به هر بوم و بری رخشید جهان آن روز...
-
اشعار حمید مصدق - ۲
1385,11,03 04:56
کلاغان سیه این فوج پیش آهنگ شام تار فراز شهر با آواز ناهنجار رسیدند آن زمان چون ابر ظلمت بار زمین رخت عزای خویش می پوشید زمان ته مانده های نور را در جام خک خسته می نوشید فرو افتاده در طشت افق خورشید میان طشت خون خورشید می جوشید سیاهی برگ و پر بگشوده پیچک وار بر دیوار می پیچید شبانگاهان به گلمیخ زمان شولای شوم خویش می...
-
اشعار حمید مصدق - ۱
1385,11,03 04:48
گل خورشید وا می شد شعاع مهر از خاور نوید صبحدم میداد شب تیره سفر می کرد جهان ازخواب بر می خاست و خورشید جهان افروز شکوهش می شکست آنگه خموشی شبانگاه دژم رفتار و می آراست عروس صبح رازیبا وی می پیراست جهان را از سیاهیهای زشت اهرمن رخسار زمین را بوسه زد لبهای مهر آسمان آرا و برق شادمانیها به هر بوم و بری رخشید جهان آن روز...
-
اشعار حمید مصدق - درآمد
1385,11,03 04:45
شبی آرام چون دریا بی جنبش سکون سکت سنگین سرد شب مرا در قعر این گرداب بی پایاب می گیرد دو چشم خسته ام را خواب می گیرد من اما دیگر از هر خواب بیزارم حرامم باد خواب و راحت و شادی حرامم باد آسایش من امشب باز بیدارم میان خواب و بیداری سمند خاطراتم پای می کوبد به سوی روزگارکودکی دوران شور و شادمانیها خوشا آن روزگار...
-
اشعار حمید مصدق - و چیزها اندر این نامه بیابد
1385,11,03 04:43
که سهمگین نماید و ایننیکوست چون مغز او بدانی تو رادرست گردد و دلپذیر اید چون ماران که از دوش ضحک برآمدند این همه درست اید به نزدیک دانایان و بخردان به معنی و آن که دشمن دانش بود این را زشت گرداند و اندر جهان شگفتتی است مقدمه شاهنامه ابومنصویری
-
مریم حیدرزاده - رفع زحمت
1385,11,03 04:30
حافظ کنار عکس تو من باز نیت میکنم انگار حافظ با من و من با تو صحبت میکنم وقت قرار ما گذشت و تو نمی دانم چرا دارم به این بد قولیت دیریست عادت میکنم چه ارتباط ساده ای بین من و تقدیر هست تقدیر و ویران میکند من هم مرمت می کنم در اشتباهی نازنین تو فکر کردی این چنین من دارم از چشمان زیبایت شکایت می کنم نه مهربان من بدان بی...
-
مریم حیدرزاده - عشقی دوباره
1385,11,03 04:29
از اولین نگاه تو بودی در کنار من با قلب من همیشه کمی راه آمدی در راههای سخت عبورم ز زندگی تا ساحل امید تو همراه آمدی ای مهربانترین تپش قلب زندگی ای قصه صبوری گل های عاطفه ای امتداد اینه عشق تا ابد ای معنی تولد زیبای عاطفه زیباتر از تولد گلهای ارغوان آبی تر از شکفتن روح حقایقی دستان تست سایه صدها گل غریب تو شرح حال...
-
مریم حیدرزاده - یک سبد آرزوی کال
1385,11,03 04:28
کاشکه یه روز با همدیگه سوار قایق می شدیم دور از نگاه ادما هر دومون عاشق می شدیم کاش آسمون با وسعتش تو دستامون جا می گرفت گلای سرخ دلمون کاش بوی دریا می گرفت کاش تو هوای عاشقی لیلی و مجنون می شدیم باد که تو دریا می وزید ما هم پریشون می شدیم کاش که یه ماهی قشنگ برای ما فال م یگرفت برامون از فرشته ها امانتی بال می گرفت...
-
مریم حیدرزاده - تا قیامت
1385,11,03 04:26
من میگم بهم نگاه کن تو میگی که جون فدا کن من میگم چشمات قشنگه تو میگی دنیا دو رنگه من میگم دلم اسیره تو میگی که خیلی دیره من میگم چشمات و وکن تو میگی من و رها کن من میگم قلبم رو نشکن تو میگی من می شکنم من ؟ من میگم دلم رو بردی تو میگی به من سپردی ؟ من میگم دلم شکسته است تو میگی خوب میشه خسته است من میگم بمون همیشه تو...
-
مریم حیدرزاده - حسرت سفر
1385,11,03 04:24
دیگر بس است پونه از سفر بیا بغض تمام پنجره ها در غمت شکست چشمم به حرمت غم تو تا سحر گریست در ساحل عبور تا صبحدم نشست در کوچه های حادثه تنها شدن بس ست دیگر برای عاطفه هم طاقتی نماند رفتی و آن قناری زیبا و مهربان یک نغمه هم برای دل عاشقان نخواند با دیدن طلوع دو روح همیشه سبز قلبم برای تازه شدن تنگ می شود تو رفته ای و...
-
مریم حیدرزاده - صبورم هنوز
1385,11,03 04:15
ز چشمت اگر چه که دورم هنوز پر از اوج و عشق و غرورم هنوز ااگر غصه بارید از ماه و سال به یاد گرشته صبورم هنوز شکستند اگر قاب یاد مرا دل شیشه دارم بلورم هنوز سفر چاره ی دردهایم نشد پر از فکر راه عبورم هنوز ستاره شدن کار سختی نبود گرشتم ولی غرق نورم هنوز پر از خاطرات قشنگ توام پر از یاد و شوق و مرورم هنوز ترا گم نکردم...
-
مریم حیدرزاده - شبیه سال دو هزار
1385,11,03 04:14
بازم یه سال دیگه شد ، سالی مث سالای پیش دوباره نسل آدما ، با غم و غصه ، قوم و خویش سالی که توش کامپیوتر با آدما حرف می زنه جای ما بازی می کنه ، گلوله های برف می زنه سالی که باز شروع می شه با هدیه های ژانویه امید عاشقاس فقط ، چهاردهم ، تو فوریه یه سال مث سالای قبل ، غریب و بی طاقت و سرد یه کم خوشی ، یه کم بلا ، یه...