روشنگری در سخنان ناب بزرگان

سخنان بزرگان راه طولانی در هزار توی زندگی را کوتاه و دلپذیر می کند پس نمی شود از سخنان ناب بزرگان گذشت .

روشنگری در سخنان ناب بزرگان

سخنان بزرگان راه طولانی در هزار توی زندگی را کوتاه و دلپذیر می کند پس نمی شود از سخنان ناب بزرگان گذشت .

حمید مصدق

 

اشعار حمید مصدق - و چیزها اندر این نامه بیابد

اشعار حمید مصدق - درآمد

اشعار حمید مصدق - ۱

اشعار حمید مصدق - ۲

اشعار حمید مصدق - ۳

 

حمید مصدق

حمید مصدق در سال 1318 در شهرضا از شهرهای پیرامون اصفهان به دنیا آمد آموزشهای دبستانی و دبیرستانی را در شهرضا و اصفهان به پایان برد در سال 1338 به تهران آمد و رشته بازرگانی موسسه علوم اداری و بازرگانی را پایان رسانید از دانشکده حقوق تهران لیسانس خود را گرفت تا سال 1348 در موسسه تحقیقات اقتصادی به عنوان محقق کار میکرد
از سال 1350 به عضویت هیات علمی دانشگاه درآمد و از سال 1357 به کار وکالت روی آورد
در سال 1354 سفری به انگلستان داشت
در 1351 ازدواج کرد و دو فرزند به نامهای ترانه و غزل دارد

 
 

 

 

   

دفترهای  شعر

  1. درفش  کاویان        تهران   1340

  2. کاوه       نیما   1343 

  3. آبی  خاکستری  سیاه        تهران    1344

  4. در رهگذر  باد و آبی  خاکستری سیاه       فرمند   1349

  5. دو منظومه          امیر کبیر   1352

  6. از جداییها          تهران     1357

  7. سالهای  صبوری            تهران   1369

  8. ... تا رهایی  مجموعه آثار  نشر نو   1369

 

   

   

در رهگذار باد

بعد از تو در شبان تیره و تار من
دیگر چگونه ماه
آوازهای طرح جاری نورش را
تکرار می کند
بعد از تو من چگونه
این آتش نهفته به جان را
خاموش میکنم ؟
این سینه سوز درد نهان را
بعد از تو من چگونه فراموش میکنم ؟
من با امید مهر تو پیوسته زیستم
بعد از تو ؟
این مباد
که بعد از تو نیستم
بعد از تو آفتاب سیاه است
دیگر مرا به خلوت خاص تو راه نیست
بعد از تو
درآسمان زندگیم مهر و ماه نیست
 بعد از من آسمان آبی است
آبی مثل همیشه
آبی
 

حسین پناهی

 

اشعار حسین پناهی - ستاره : زمستان 1375- قسمت اول  

اشعار حسین پناهی - ستاره : زمستان 1375- قسمت دوم  

اشعار حسین پناهی - ستاره : زمستان 1375- قسمت سوم  

اشعار حسین پناهی - ستاره : زمستان 1375- قسمت چهارم  

اشعار حسین پناهی - ستاره : زمستان 1375- قسمت پنجم 

سلام , خداحافظ : بهار 1384- قسمت نخست

سلام , خداحافظ : بهار 1384- قسمت دوم  

سلام , خداحافظ : بهار 1384- قسمت سوم  

سلام , خداحافظ : بهار 1384- قسمت چهارم  

سلام , خداحافظ : بهار 1384- قسمت پنجم  

سلام , خداحافظ : بهار 1384- قسمت ششم  

دفتر اول- به وقت گرینویچ -بهار 1384- نوشته حسین پناهی  

تصاویری از حسین پناهی  

 

حسین پناهی

 زندگینامه  

حسین پناهی در سال 1335 در روستای دژکوه استان کهگیلویه و بویراحمد متولد شد. او تحصیلات ابتدایی را در همان روستا گذراند و در شهر بهبهان دوران دبیرستان را طی کرد. سپس به تحصیل در مدرسه آیت الله گلپایگانی در قم پرداخت و دوره چهارساله هنرجویی در مدرسه آناهیتا را نیز پشت سر گذاشت او پس از آن به فعالیت در عرصه سینما پرداخت و بازیگری در تلویزیون را نیز تجربه کرد.

 


 
  1. بازیگر  : (۱۷)مورد

    ۱ -  بابا عزیز (۱۳۸۲)
    ۲ -  قصه های کیش(اپیزود اول، کشتی یونانی) (۱۳۷۷)
    ۳ -  آرزوی بزرگ (۱۳۷۳)
    ۴ -  روز واقعه (۱۳۷۳)
    ۵ -  مرد ناتمام (۱۳۷۱)
    ۶ -  هنرپیشه (۱۳۷۱)
    ۷ -  اوینار (۱۳۷۰)
    ۸ -  چاووش (۱۳۶۹)
    ۹ -  سایه خیال (۱۳۶۹)
    ۱۰ -  مهاجران (۱۳۶۹)
    ۱۱ -  راز کوکب (۱۳۶۸)
    ۱۲ -  ارثیه (۱۳۶۷)
    ۱۳ -  در مسیر تندباد (۱۳۶۷)
    ۱۴ -  نار و نی (۱۳۶۷)
    ۱۵ -  هی جو (۱۳۶۷)
    ۱۶ -  گال (۱۳۶۵)
    ۱۷ -  گذرگاه (۱۳۶۵)

۱-  مریم مقدس (۱۳۷۹)
۲ -  بلوغ (۱۳۷۷)

 

 

http://www.sourehcinema.com/People/People.aspx?Id=138111300150

مریم حیدرزاده

 

مریم حیدرزاده - یک حقیقت تلخ

مریم حیدرزاده - من تو رو می خوام اونا رو نمی خوام

مریم حیدرزاده - یک حقیقت تلخ

مریم حیدرزاده - شبیه سال دو هزار

مریم حیدرزاده - صبورم هنوز

مریم حیدرزاده - حسرت سفر

مریم حیدرزاده - تا قیامت

مریم حیدرزاده - یک سبد آرزوی کال

مریم حیدرزاده - عشقی دوباره

مریم حیدرزاده - رفع زحمت

 

  

 


20050630145416haydarzadeh203


مریم جان چند سالته؟


من متولد ۲۹ آبان ۱۳۵۶ هستم.

یک داستانی راجع به تو شنیده که خیلی هم جالب و هیجان انگیزه. داستان اینه که تو عاشق یک پسری بودی و با همدیگه به مسافرت میرین، اما بین راه تصادف می کنین و تو نابینا میشی. اون پسر هم تو رو ول می کنه و به خارج از کشور میره و ازدواج می کنه. آیا این داستان واقعیت داره؟

نه این داستان واقعیت نداره و امیدوارم که برای هیچ کس دیگری هم واقعیت نداشته باشه.

شما اهل کجا هستین؟ چند ساله شعر میگین؟ بهترین شعرت به نظر خودت کدومه؟

من متولد و ساکن تهران هستم. من از هشت سالگی شعر را شروع کردم. راستش من بین چند تا شعر موندم، ولی فکر کنم بهترین، شعر "یک نامه بی جواب" از کتاب و آلبوم "مثل هیچکس" باشه که با این جمله شروع میشه، "سلام بهونه قشنگ من برای زندگی... ."

مریم جان، دو تا آلبوم در خارج از کشور در اومده که شعرهای توست. یکی آلبوم خانم مهستی که شادمهر عقیلی اون رو ساخته و دیگری آلبوم کامران و هومن ساخته آقای رامین زمانی هستش. در ضمن می دونم که یک کتاب هم در دست چاپ داری. بهت خیلی تبریک میگم. مهدی از اصفهان پرسیده خودت به چه نوع موسیقی علاقه داری؟ سبک حال و روزت با کدوم موسیقی بیشتر می خونه؟

من آهنگهای آروم و کلاً آهنگهایی که به من آرامش می دهند رو دوست دارم. از سازهای گیتار، پیانو و فلوت خیلی خوشم میاد. هر صدایی که من رو از دنیای حال حاضرم فراتر ببره دوست دارم، حتی ممکنه یک آهنگ ایتالیایی یا اسپانیایی هم که من هیچی ازش نمی فهمم این حس رو در من به وجود بیاره. چون موسیقی فراتر از کلام عمل می کنه و میتونه ما رو به یک دنیای دیگه ببره. هر چیزی که نأثیر گذار و زیبا باشه و ریتم تند هم نداشته باشه، من دوست دارم.

آیا خودت سازی میزنی و استادت چه کسی است؟

من به کیبورد مسلط هستم البته فقط برای دل خودم کیبورد می زنم و برای یادگیری یک جلسه پیش آقای لاچینی رفتم. کمی هم گیتار می زنم.

خانم حیدرزاده شما خیلی کم پیدا هستین، کجاها هستین؟ خوش می گذره؟

مریم: راستش خوش که نمی گذره! من خیلی جای دوری نیستم. مدتی مشغول کتاب جدیدم بودم و بعد سرگرم آلبوم جدید و همینطور مشغول نوشتن شعر برای دوستان خواننده بودم.

آیا ازدواج نکردی؟ و آیا با آقای گلزار خویشاوند هستی؟
مریم: نه، من هنوز ازدواج نکردم و با آقای گلزار هم خویشاوند نیستم.

چرا ازدواج نکردی و جریان احساساتت چیه این روزها؟

علتش به دلیل نبودن کسیه که می خواستم. من علاوه بر شرایط خاص یک ملاک های عجیب و غریب هم دارم. به نظر من در این مورد خاص باید یا بهترین باشه یا اصلاً نباشه و اصلاً نمی تونم اعتدال به خرج بدم. به همین خاطر فعلاً در یک اعتصاب رمانتیک به سر می برم!

تا حالا چند بار عاشق شدی؟ اگر عاشق کسی بودی آیا طرف مقابلت این رو می دونسته؟ و آیا حالا فکر می کنی که بهت خیانت شده؟

به معنای واقعی که می تونم ازش به عنوان یک عشق جاودانه در گذشته یاد کنم، فقط یک بار. بله اون هم می دونسته. بله، یک همچین حسی دارم!

مریم جان قرمزته یا آبیته؟!

مسلماً قرمز، پرسپولیس، منچستر، میلان و رئال مادرید هم چون تمام ستارگان اونجا هستند.

میشه کمی از آرزوهات برام بگی البته نه در قالب شعر.

آرزوی کسانی که پاییز رو بیشتر از فصلهای دیگر دوست دارند رسیدنه و یا چشیدن طعمی بیشتر از رسیدنه.

اگر روزی نخواهی شعر بگی چیکار می کنی؟

فکر می کنم که اون موقع نشه دیگه زندگی کرد، ولی شاید نقاشی کنم.

تا به حال از کسی پرسیدی که دوستت داره و چه جوابی دریافت کردی؟

راستش تا به حال نپرسیدم ولی اونهایی که خودشون هم گفتن، راست نگفتن!

مریم جان دنیا رو چطور می بینی؟ من از آدمهای بینا پرسیدم و چیزی دستگیرم نشد، نظر تو چیه؟ زندگی چه رنگیه؟

زندگی رسم خوشایندی نیست... زندگی اجبار است... لاجرم باید زیست. زندگی یه قانونیه که متأسفانه در نهایت بی عدالتی تصویب شده و هیچ کشور و هیچ مرز و قانونی نمی تونه روی دست اون بلند بشه.

یادت هست چه شعری رو برای آقای خامنه ای در حضورشون خوندی؟

یک شعری بود به نام "مرور" در کتاب "تقصیر من نبود". این شعر مضمون اجتماعی داره.

وقتی شنیدی که یکی از شعرهای شما رو خواننده ای لس آنجلسی در آهنگش خوانده نترسیدی؟ با آدمها زود قاطی میشی؟ اگر مجبور باشی یک روز باقیمانده از عمرت رو موجودی به جز انسان باشی، ترجیح میدی چه باشی؟ و اون روز چه می کردی؟ آیا تا به حال کسی رو به جز خانواده ات اونقدر دوست داشتی که اگر بخوان با تیر بزننش، تو حاضر باشی خودت رو جلوی گلوله بندازی؟ دوست داری خواننده بشی؟ ترانه "من تو رو می خوام" رو برای چه کسی گفتی؟

نه، متولدین آبان شجاع هستن! نه خیلی سخت با آدمها قاطی میشم ولی وقتی قاطی میشم، برام جدایی خیلی سخته. در افسانه ها پرنده ای به نام مرغ آمین وجود داره که از هرجایی رد میشه اگر آدم آرزویی بکنه، اون لحظه آرزوش برآورده میشه. منم دلم می خواد اون روز مرغ آمین باشم و به این ترتیب آرزوی چندین هزار نفر رو برآورده کنم. بله کسی رو انقدر دوست داشتم ولی کاشکی واقعاً ازم می خواست که جونم رو براش فدا کنم. من فکر نمی کنم که صدام برای خواننده شدن خیلی مناسب باشه ولی باید این رو به عهده آهنگسازها گذاشت که تشخیص بدن. فقط سکوت می کنم به جای جواب! بعضی چیزها اگر مرور نشن بهترن..

بهترین روز زندگیت چه روزی بوده؟

فکر کنم که هنوز اون روز نیومده باشه

برگرفته از:
http://chemidanid.blogspot.com/2005/07/blog-post_14.html